جن
جن
جن نوعی از مخلوقات خداوند است که دارای عقل وشعور وتکلیف است وچون از نظر ما پنهان است به همین جهت جن نامیده میشود .هفتادو دومین سوره مبارکه قرآن کریم به نام این موجود شگفت انگیز ((جن))نامیده شده است.قرآن کریم اصل آفرینش جن را ازآتش ذکر میکندودر باره ویژگی ها و خصوصیات آن موجود نکات دقیق و اموزنده ای را برای ما ذکر میکند:
1-موجودی است که از شعله های آتش آفریده شده است.
2-داری علم وادراک وتشخیص حق از باطل وقدرت منطق و استدلال است .
3-دارای تکلیف و مسئولیت است.
4-گروهی از آنتهامومن صالح وگروهی دیگر کافرند.
5-آنها دارای حشر ونشرومعادند.
6-درمیان آنها افرادی یافت میشوندکه از قدرت زیادی برخوردارند.
7-آنها قدرت بر انجام بعضی کارهای موردنیازانسان دارند.
8-خلقت آنها بر روی زمین قبل از خلقت انسانها بوده. (7000سالپیش از آدمیان)
مذهب جن
علامه طباطبایی فرموده است که:استاد ما مرحوم آقاسید علی قاضی حکایت کردکه کسی ازجنی پرسیده است طایفه جن به چه مذهب است؟آن جن در جواب گفت:طایفه جن مانند انس دارای مذاهب گوناگونند جز اینکه سنی ندارند برای اینکه در میان ما کسانی هستند که در واقعه غدیر خم حضور داشتندوشاهد ماجرا بودند
زندگی در هوا وزمین برای جن ممکن است
ابن خرم در کتاب الفصل می نویسد:طایفه جن امتی هستندداری عقل،فکر وقدرت تمیز که به ایشان ازطرف خداوعده و وعیدنازل شده وآنها نیز پذیرفته اند.آمیزش میکننداولادی از آنها به وجود می آیدومرگ نیزآنهارادربر میگیردوتمامی مسلمانان نیزبر این امر توافق واجما دارند جنیان دارای اجشام لطیف،شفاف وهوایی هستند یعنی زندگی در هوا وزمین برای آنهاامکان دارد زیرا عنصر انها از آتش است.همچنانکه عنصر انسانها از خاک است
غذای جن
باز مانده غذای انسان ومغز استخوان غذای جن را تشکیل میدهدچنان که از ((ابن بابویه))نیزنقل شده است که:گروهی ازطائفه جن به خدمت پیامبراکرم(ع)شرفیاب شدند وعرض کردند:یا رسول الله چیزی برای خوردن به ما عطا کن.حضرت استخوان وغذای باز مانده به آنها عطا کرد.در همین حدیث نیز آمده وقتی بسم الله گفته می شودجنهای کافر از انسانها دور می شوند ودیگرنمی توانندبه انسان آسیبی برسانند
جن زدگی
جن زدگی یعنی بیماری روانی وجنون که دراثر مس شیطان اطفاق می افتد .علامه طباطبایی در تفسیر المیزاندر باره این امر تصریح داردکه:هر چند همه دیوانگان بر اثرمس شیطان دیوانه نشده اند،اما بعضی ازجنونهادر اثرمس شیطان رخ میدهد
ازدواج جن با انسان
ماجرائی در تاریخ 1359شمسی مطابق با1980میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست،که افکار اهالی کشورمصر وشهرهای نزدیکوروستاهای مجاوررابه خود معطوف داشتفوآن را نویسنده معروف،استاداسمائیل،درکتاب خود به نام ((انسان واشباح جن))چنین مینویسد:مرد سی و سه ساله ای ،به نام عبدالعزیزمسلم شدند،ملقب به((ابوکف)) که در دوم راهنمائی ترک تحصیل کرده بود ،به نیروهای مسلح پیوستودر جنگ خونین جبهه کانال سوئز،به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منج به فلج شدن دوپایش گردید،ناچارجبهه را ترک کرده به شهر خودبازگشت تا در کنار مادر وبرادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد.در همان شب اول که از غم و اندوه رنج میبرد،ناگاه زنی رادیدکه لباس سفیدوبلندی پوشیده وسررا باپارچه سفیدیپیچیده دراولین دیدار اورا همچون شبحی که بردیوار نقش بسته باشدمشاهده کرد.زمانی نگذشت که آن شبح درنظرش مانندیکجسم جلوه نمود،وبه بستر ((ابوکف)) نزدیک شدو گفت:ای جوان اسم من (حاجت) استوقادرهستم بزودی تو رادرمان کنم لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی.ابوکف جوابی نداد،زیراکه وحشت،قدرت بیان راازاو گرفته بودواورادرعرق غوطه ور کرده بود.زن دوباره سخن خودرا تکرار نموداضافه کرد که من ازنسل جن مومن هستم وقصد کمک به شماوبه نوع انسانها رادارم،ودر همین حال ازدیواری که آمده بود ناپدید شد.ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید اورابه دیوانگی متهم سازند.باز شب دوم دوباره حاجت آمد وتقاضای شب اول را تکرار کرد ،ابو کف نتوانست جواب قاطعی بگوید.شب سوم باز آمدو گفت:تنها کسی که میتواند خوشبختی تورافراهم کند دختر من است،ابو کف مهلت خواست تادر این مورد فکر کند،بعدتصمیم گرفت که اول شب دراطاقش را ازداخل قفل کندوبه رختخواب برودتا کسی نتواند وارد شود ،امایک دفعهدید حاجت ودخترش از درون دیوارعبور کردند ونزد او آمدند وتا صبح با او مشغول هم نشینی بودند.در همان شب وقتی ابو کف به چهره دختر نگاه کردفدید چهره جذاب ،بدن لطیف قد کشیده،گردن بلند ومثل نقره می درخشد.رو کرد به حاجر وگفت :من شرط شما را پذیرفتم ،حاجت وسیله عروسی را فراهم کردشب بعد با موسیقی وسازو دهل عروسی را انجام داند،در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند،عروس را با این وضع وارد خانه کردند.حاجت عروس وداماد رابه یکدیگر سپرد واز خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش رابه آغوش نکشیده بودکه احساس کرد پاحایش جان گرفته است.روز بعد هنگامی که مادر وبرادران متوجه شدند که ابو کف سلامتی خود راباز یافتهوباپای خود راه میرودخوشحال شدند لیکن اوسر رابه کسی نگفت .این شادی به طول نینجامید،زیراکه بزودی روش ورفتار ابو کف تغییر کرد ،او در اطاقش می نشست وبه جز موارد محدود بیرون نمی آمد ،تمام کارهای لازم را مانند غذاخوردن واستحمام را همانجا انجام میداد،تمام روزوشبش رادرپشت درسپری میکرد.آخرالامربرادران متوجه شدند اوباکسی که قابل رویت نیست صحبت میکند،گمان بردند عقلش را از دست داده ،امااوبا عروس زیبایش درعیش و نوش درخوشبختی بود،وطیدوسالهمسرش برای او دو فرزند به دنیا آورد،همسر وفرزندانش نیزدرکناراودرهمان اطاق به سر میبردند،وتنها او میتوانست آنهارا ببیند وصدایشان را بشنود.یک شب حاجت به دیدار او آمد وگفت:من تصمیم دارم بواسطه توامراض انسانهای بی بضاعت رامعالجه کنم،واز تو تقاضا دارم منزل دیگری برای سکنی انتخاب کن زیرابا بودن مادر وبرادران تو در اینجا،همسر وفرزندانت آذادی ندارند.سه روز بعد ابوکف درشهر((شبرالخیمه)) منزل کوچکی رااجاره کردونقل مکان نمودودران منزل فعالیت خودرادرزمینه درمان ومعالجه بیماران آغاز کرد،وموفق شدگونه هایی از نازایی،فلج،بیماریهای کلیه وکبد وسرطان سینه را معالجه کند ،عمل های جراحی موفقیت امیزی راپشت سر گذاشت وعملهای آپاندیس وزائده جگرراهم انجام می داد.اواز هر بیمار برای معاینه 25قرش دریافت میکرد،هربیماری رابه محض مشاهده ،تشخیص میدادلکن معالجه وجراحی بیماران رایگان بودگاهی بیماران خودرابا استفاده از گیاهان معالجه میکرد،واکثر اوقات داروها رااز پول خود خریداری می نمود،طولی نکشید که آوازه ابو کف فراگیر ومحدوده فعالیتش گسترش یافت شخصی که بگزارشهای مربوط بهفعالیت پزشکی بدون مجوز زسیدگی میکرد تمام فعالیتهای ابو کف را جمع آوری کرده وبه محکمه قاضی تحقیق رد کرد،در نتیجه از سوی قاضی تحقیق حکمبازداشت آقای ابو کف صادر شدوایشان در محکمه قاضی اعتراف کرد،که بنا به دستورحاجت به معاینه ومعالجه افراد می پردازد،واضافه کرد که من جرات مخالفت وسرپیچی از دستورات ایشان را ندارم واگر جزئی کوتاهی شود مورداذیت وآزارقرارمیگیرم،قاضی تحقیق ازنام وادرس حاجت برای دستگیریش سوال کرد، ناگهانمتوجه شد که حاجت انسان نیست بلکه زن مومنه ای از جن است.ناچار به تحقیق خود پایان داد،وحکم بازداشت چهار روزه ابو کف راصادرنمود،ودستئر داداورا به دادگاه قانونی روانه کنند،هنوز قاضی کار خودراتمام نکرده بودکه به سردرد شدیدی مبتلاشدومجبور گردید دفتر کارخودراترک کرده ودرمنزل به استراحت بپردازد،روزشنبه15آوریل سال1980مطابق با1359شمسی دادگاه شبرالخیمه،جلسه خودرابهریاست قاضی (رفعت عکاشه) تشکیل داد،ابوکف در دادگاه حاضر شدوبه تمام اتهاماتی که به وی داده شده بود اعتراف کرد، قاضی خواستمهارت وتوانائیمتهم رابیازمایدلذاازاوخواست تابیماریهایی راکه شش تن از وکلاء حاضر در جلسه از آنها رنج می بردندرا مشخص کند .ابوکف از این ازمون باسربلندی وموفقیت بیرون آمدوبیماری هر یک از وکلائ راتشخیص داده وداروی مناسب را برای انان تجویز نمود،سپس نوبت قاضی فرارسید،وبعد ازاوتمام افراد حاضر درجلسه مورد معاینه قرار گرفتند .گفتگوی میان متهم وقاضی بسیار مهیج بودحضار باصدای بلند تکبیر میگفتندقاضی وقتی بااین ماجرای متهم روبرو شد ،حکم کرد ابو کف به بیمارستان روانی تحویل داده شودتا بیماری وی مورد بررسی قرار گیرد.ومدت بازداشت ویتاجلسه بعدی دادگاه یعنی 22آوریل1980تمدید شد،روزنامه الجمهوریه،مشروح این ماجرارا درشماره ای که اول صبح روز چهار شنبه 16آوریل1980منتشرشد چاپ نمود،پخش این مطلب جنجال فراوانی را در پی داشت.تعدادی از علماءدین وپزشکان روان شناس دست به کار شدند ونظریه خودرا دراین مورد ابراز نمودند،برخی معتقد بودند ابوکف ابسانی است دروغگو ،برخی دیگر می گفتند:اوبانیروی نا مرئی مرتبط است،اما دکتر احمد عکاشه،استاد روانشناس در تحلیل خود نوشت:ابو کف به اختلال واضطراب فکری وذهنی مبتلا شده،واین حالت وی جزءجنونهای خطرناک است.ولی درمیان همه جنجالها وهیاهوهاکسی نتوانست موفقیت ابوکف رادر تشخیص ومعالجه واجرای عملهای موفقیت آمیز خنثی کندودر بین مردم از اشتهار بیندازد.
وقتی که در روز یکشنبه22آوریل1980دادگاه شبراخیمه جلسه اش رابازیاست قاضی،رفعت عکاشه برگزار نمودطی آن جلسه،قاضی محکمه ابو کف رااز تمامی اتهامات وارده بی گناه ومبرا دانست،ودر متن حکم آمده بود:متهم متذکر شده که،مجبور به انجام این امر بوده وهیچگونه اختیاری از خود نداشته،ضمنا توانایی مقابله ومبارزه بانیروی نامرئی راکه بروی مسلط گشته بود،وبرای اجرای دستورهای خودازاواستفاده میکرده برای او غیر مقدور بوده،ودرصورت عدم اجرای دستور مورد ایذائواذیت نیروی نامرئی قرار می گرفتدر این موارد قانون مجازات فاقد نص صریحی است که اتهاماتی راکه دادگاه برای متهم به عنوان جرم اثبات نماید،زیرا اتهامات وارده برای متهم در حقیقت فقط پاسخ مثبت برای درخواست نیروهای نامرئی بوده واز طرفی هم بردادگاه ثابت شده که اقدام متهم مبنی برمعاینه ومعالجه کاملا صحیح بوده در حالیکه خود متهم اقرار میکندتا به حال ازعلوم مربوط به پزشکی چیزی فرا نگرفته است در عین حال دادگاه قادرنیست به یقین اعلام نماید که متهم با اجنه در ارتباط است ،بنابراین شک دادگاه دراثبات اتهامات فوق بر علیه متهم،به نفع متهم تمام میگردد،زیرا که اصل بر انسان برائت است،وابوکفبیگناه شناخته می شودپس از شنیدن این حکم ابو کف با صدای بلند ذکرلااله الا الله راتکرار میکرد،وبه روزنامه نگاران گفت:حاجت،هنگام برگزاری جلسه در محکمه حاضر بود،وموقع قرائت حکم توسط قاضی حاجت در پشت سر او ایستاده بود،وقتی که یکی از روزنامه نگاران از ابوکف درمورد ویژگیهاوخصوصیات ونام حاجر سؤال کرد او پاسخ داد من از پاسخ این سؤال معذورم،فقط آنچه می توانم بگویم این است که حاجت از نسل جن است